صبح طی شد با دوتا اتفاق:
1*استرس و اضطراب از دیر رسیدن
2*تفکر و تعقلی عمییییق و فشار روانی زیاد
ظهر گذشت با:ناامیدی و غم و نیاز ب ی مشاور و در نتیجه اونقدر حرف زدن با مامان و بابا کچل کردنشون
عصر شروع شد با ی آش گرم ک همسایه نذری آورده بود
ادامه پیدا کرد با شوق و شور دیدن خونه ی جدید و کلی خوشحال شدن از اتاق نو(خدایا خودت میدونی چقدر شاکرتم)
شب شروع شد با بلند بلند خوندن ی آهنگ کلی خاطره انگیز از خواجه امیری توی ماشین-> اتوبان و کلی خندیدن.
ادامه دار شد با شوک شودن و ی ذوق مرگیه حسابی
الان هم در خدمت دختر دایی چلمون هستیم ک نمیذاره مینا عربیشو بخونه.*انگار ن انگار تا دو دقیقه ی پیش داشت اشک میریخت الان داره راحت بلند بلند میخنده باهامون*غزل*
پ.ن.کلی کار دارم.
manovebam...
برچسب : نویسنده : manovebam7o بازدید : 51